ستایشستایش، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات ستایش

1/10/95

سلام. خوشگلم.دیروز شب یلدا بود و شما توی مدرسه جشن مفصلی رو به همت نماینده کلاستون خانم جمالی گرفته بودید و خیلی خوشحال و خندان اومدی خونه.بعد از ناهار و کمی استراحت گفتی مامان همه. دوستام خوونه یک نفر رفتند، چرا مانمیریم و من گفتم آخه فامیلهای ما دورند و شما گفتی بریم خونه خاله اعظم.و من عزمم رو جزم کردم و به خاله زنگ زدم و به اتفاق بابا و نیایش به خونه خاله اعظم رفتیم و من باسلوقهایی که خودم درست کرده بودم به اتفاق. یکخورده انار و پفیلا به اونجا بردم.خیلی خوش گذشت و شب خوبی داشتیم.عزیزم امیذوارم يلداي 120سالگیت رو بگیری و همیشه خوشحال. و خندان. باشی.قربونت برم.
1 دی 1395
1